اميرساماميرسام، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

امیرسام پسرگل مامان و بابا

تعطلات اخر هفته و این بار......پارک نهج البلاغه

زیاد از پارک نهج البلاغه خوشم نمیاد ...............قشنگه فقط اینش بده که واسه بچه سرگرمی خاصی نداره.....فقط بدردپیاده روی می خوره........ولی بالاخره پسرم کلی بدوبدو کرد و چرخ سواری کرد و  کلی با وسایل ورزشیش بازی کرد .از خونه بودن بهتر بود............ ...
31 تير 1391

لحظات سخته بیماری........مادرانه

  در دلم غوغایی است، دستانم می لرزد، چشمهایم در انتظار اشک ، اشکهایی که چون ناخودآگاه وبدون اجازه سرازیر می شوند حتی در پیش چشمان کودکی چند ماهه یکبار دیگر در آغوشت می کشم ،  گرمای وجودت دلم را نوازش نمی کند ، بلکه آتش بر جانم می زند ، دمای بدنت بالا و بالاتر می رود ، نگرانیم افزوده می شود ، اما آنچه بیشتر مرا مسحور می کند ، آن لبخندهای زیبایت است که چون همیشه دلی را با خود می برد . هرچه به ساعات پایانی شب نزدیک می شود ، بهانه گیری و بیخوابی هایت مضاعف می  شود، داروو درمان اثر کمرنگی دارد و چه بسا هیچ و فقط ذکر دعاست که در دل شب بر لبم جاریست . هیچگاه...
31 تير 1391

از جیش گرفتن گل پسری

           این پروژه از جیش گرفتن کی تموم می شه خدا داند و بس ............خسته نشدم ولی دوست دارم زود تموم شه و نتیجه رو ببینم.............امیرسام مامانی خیلی زود یادگرفت که جیشش رو بگه ولی نمی دونم چرا چند هفتس دوباره روز از نو روزی از تو..................حالا از مشاور مهدکودک وقت خواستم برم پیشش..................آقا جیش می کنه به روی مبارکشون هم نمیارنو تو خونه می چرخن.... تازه چند روزه یه کمی  پیشرفت کرده وقتی جیش میکنه اطلاع میده که تعویض لباس انجام بشه وقتی فکرش ور میکنم از هفت خان رستم باید رد شی دندان درآوردن واکسن ختنه از شیر گرفتن اتاق جدا خوابیدن از شیشه...
31 تير 1391

خوشحالم...........

  دیروز طبق روال هر هفته ،سه شنبه رو خونه بودم ......امیرسام رو هرکاری کردم بیدار نشد تا نزدیک ساعت ١٠،من هم ساعت ١٠ وقت آرایشگاه داشتم(چند وقتیه شروع کردم به پوستم دارم می رسم)مجبور شدم بندازم واسه ساعت ١١ تا آقا پسر گلم تا هروقت خواست بخوابه ،بیدار شد صبحانه خورد و گذاشتمش مهد کودک و کارهای خودم رو انجام دادم...............عصر ساعت٢.٣٠ رفتم دنبالش و آمدیم خانه و عصرانه (عدسی)خورد البته بدون مقاومت و مامانیش رو کلی خوشحال کرد.........میوه هم یه موز خورد(اصولا امیرسامک چند روز نمی خوره چند روز تلافی میکنه و ذخیره سازی واسه بعد ها..........)با باباجون ساعت ٥ رفتیم مطب دکتر موحدی فوق تخصص آلرژی اطفال و تست کرد (البته نفسکم هیچ...
28 تير 1391

هدیه روز پدرو روز مادر

کادوی روز پدر امیرسام واسه عادل جونی کادوی روز مادر امیرسام واسه مامانی قربون آن دستای خوشگل و کوچولوت بشم که زحمت کشیدی خط خطی کردی. ...
28 تير 1391

شاد شاد

روزگارت برمراد، روزهایت شادشاد آسمانت بی غبار، سهم چشمانت بهار قلبت از غصه به دور، بخت و تقدیرت قشنگ عمر شیرینت بلند............(خودت گلی ، عمرت مثل گل کوتاه نباشه..........الهی آمین)   ...
26 تير 1391

یادگاری از روز به دنیا آمدن عشقمون

گواهی ولادت برگه ترخیص مامان از بیمارستان برگه تسویه حساب با بیمارستان با بیمه تکمیلی ایران(اگه بیمه نبود سال ٨٩ نزدیک ٢.٥ میلیون هزینه می شد ) برگه دکتر حجازیان واسه مرخصی ٦ ماهه  زایمان که باید برای بیمه می بردیم. پسرم با آمدنت امید به زندگی رو توی منو بابایی هزاران برابر کردی.............. خانه با صدای تو معنا پیدا کرد...........     ...
26 تير 1391

گردش آخر هفته...........رفتن به کن سولقان

      با باباجون قرار گذاشتیم اگه بشه و خدا بخواد تا هوا گرمه اخر هفته ها خانه نمانیم و هر هفته یه جایی بریم آن هفته از ابشار تهران شروع کردیم و این هفته هم می بینید........... هوا سرد بشه شاید زیاد فرصت پیش نیاد...... خیلی آنجا نبودیم ٢-٣ ساعت بیشتر نموندیم . به خاطر اب بازی کردن عشقمون رفته بودیم.............خیلی کیف کرد....مخصوصا جایش خوب وبد اب آروم می رفت و گو نبود و ما نمی خواست خیلی مواظب عسلک باشیم. ولی امیرسام خان بنا به علل نامعلوم علرغم ظاهر سالم ،نمی دانم چرا غــــــــــــــــــــــــــــــذا نمی خوره آن روز کلی ما رو اذیت کرد وتا فردا صبح هیچی نخورد البته این داستان چند روزیست ...
26 تير 1391

عشق من ..........

      هزار تکه از ماه در پهنای آبهای زمین تنها بازتاب یک ماه در وسعت آسمان است و تو بخشی از آن ماه کاملی ............. دوست دارررررررررررررررررررررررررررررررررررررم     ...
26 تير 1391